ذره ذره جمع گردد وانگهی طوفان شود!
او:
یه کم بیشتر صبور باش، انقدر زود ناراحت نشو.
من:
نمیشه! من مدلم این طوریه. زود رنجم، مخصوصاً افرادی که بیشتر دوستشون دارم زودتر از دست کاراشون عصبانی میشم، چون توقع چنین کاری ازشون ندارم و روشون حساس ترم و به کوچک ترین تحرکاتشون حساسم. بی احترامی و بی توجهی که جای خود داره.
تو:
این جوری که نمیشه زندگی کرد؛ تو هم اینکه مردم زود مورد قضاوت قرار می دی هم زود ناراحت میشی. سعی کن یه مقدار از حوصله ای که در برابر دوستانت داری در برابر نزدیکان درجه یک هم داشته باشی.
من:
فکر می کنی ندارم؟ تو می دونی چه قدر شده سر نماز از خدا خواستم اخلاقم در برابرشون زیبا و پسندیده قرار بده. اما باور کن خیلی سخت، یعنی یه حرکاتی می کنن یه حرفی می زنن ... بگذریم :(
سلمان:
گاهی وقتا از سر صبح با انرژی بلند میشی از خواب، با نماز و دعا و مناجات و سلام و صلوات. اما ذره ذره از اول صبح به خاطر چیزای الکی و بیخودی و بی ارزش ناراحت میشی، خورد خورد یه چیزایی باعث میشه غضبناک بشی، چیزایی که اگر هر کدوم جداگانه و بدون استمرار داشتن بخوای تجزیه و تحلیل کنی می فهمی خیلی بی ارزش و بی خود بودن اما چون زود قضاوت بد کردی در مورد همشون، این طور تلمبار شدن روی هم و اسباب ناراحتیت فراهم کردن.
از یه جر و بحث ساده توی مدرسه با استاد و معلم گرفته تا یه شوخی با هم کلاسی و یا یه جواب سلام نشنیدن تا بگیر شب که خسته و کوفته میای خونه و توقع احترام و خسته نباشید داری اما می بینی ازین خبرا نیست و دیگران با رفتارهای خاص خودشون نه تنها حالت بهتر نمی کنن بلکه باعث ناراحتی بیشترت میشن.
باید مهارت های خوب زندگی کردن یاد بگیری؛ گذشت داشتن؛ زود ناراحت و عصبی نشدن؛ گشاده رویی حتی در مواقع بی حوصلگی؛ تحمل رفتارهای غلط نزدیکان و ده ها چیز دیگه تا بتونی با یه لبخند :) از کنار همه ی این مشکلات ریز و کم اهمیت بگذری.