زندگی دو نفره
زندگی انسان دائماً در حال تغییر و دگرگون شدن هست. از دوران کودکی تا نوجوانی و جوانی و کهن سالی؛ در هر یک از این بازه های زمانی، انسان دچار دل مشغولی های خاص خودش هست که حواسش از یه سری چیزا پرت و به یه سری چیزای دیگه جلب میکن.
این که دیگه وبلاگ نویسی برات جذاب نباشه یا اصلاً فراموش کرده باشی چیزی به نام وبلاگ داری، یکی از همین مسائل :)
من خدارو واقعاً شکر می کنم، از ته قلبم؛ وقتی به زندگی های سست و بی پایه و اساسی که بر روی آب بنا شدن، وقتی به آمارهای طلاق و جدایی های عاطفی دقت می کنم، وقتی به ناسازگاری و ناجور بودن جنس زوجین نگاه می کنم؛ می فهمم که خدا خیلی من و همسرم دوست داشته که همارو نصیب و قسمت هم کرده که دقیقاً اون چیزی هستیم که هر دومون می خواستیم. البته خب هیچ وقت دو تا آدم عین عین هم نمیشن اما میشه بیشترین درصد تشابه رفتاری و اعتقادی و شخصیتی و اجتماعی داشته باشن. یا حداقل اینکه آرمان ها و اهداف شون برای ادامه زندگی یکی باشه.
هر چند روز یک بار با خانومم یاد اولین جلسات خواستگاری و مشاوره و رفت و آمدهای اولیه می افتیم و کلی می خندیم، اینکه من چه قدر پر حرف بودم و همسرم مأخوذ به حیا :) اینکه چه قدر سوال داشتیم هر دو تامون از هم دیگه و من تمام سوالاتم روی کاغذ نوشته بودم و یکی یکی به طور دقیق و کامل می پرسیدم و منتظر جواب های کامل و درست و حسابی و قانع کننده بودم. یاد این که مادر خانومم بعداً به خانومم گفته بود این یکی خواستگار از بقیه بیشتر به دلم نشسته :)) و خیلی حرف ها و خاطرات شیرین و زیبای دیگه که آدم وقتی یادش می افته کلی می خنده.
دوران عقد دوران طلایی زندگی زوجین برای کشف ناشناخته های هم دیگه است؛ قدرش باید دونست که واقعاً تکرار نشدنیه.
شاید یه روز توی ایام عید وقت کنم و بیام از مراحل آشنایی مون و این که چه جوری شد بهم رسیدیم، ما دو تا که کاملاً نسبت به هم از 7 پشت غریبه بودیم و از دو شهر متفاوت و دو فرهنگ مختلف بودیم، توسط یک واسطه خیر به هم رسیدیم و الان خودمون رو -خداروشکر بعد از 6 ماه که از عقدمون می گذره- جزء بهترین و شادترین و با حال ترین و خنده دار ترین و مسخره ترین و خخخخخخ دار ترین زوج های دنیا می دونیم.
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم