خدای بزرگ همیشه همه جا هست
سلام
الان حدود دو سال و سه ماه از ورودم به حوزه و یک سال و سه ماه از عقدم و 7 ماه از عروسیمون گذشته!
توی این مدت که نبودم و نیومدم وبلاگ خیلی اتفاقات رخ داده، مثل همه آدم های روی زمین که هم دوران خوش داشتن و هم دوران ناخوشی. اما خب خداروشکر مال ما خوشی هاش الحمدلله بیشتر از ناخوشی ها بوده. فقط می تونم بگم زندگی ما در برهه هایی از زمان دچار انقلاب هایی میشه که گریزی ازشون نیست. چه با آغاز یک دوره جدید تحصیلی چه با ازدواج یا فرزند دار شدن یا هزاران اتفاق بزرگ که در زندگی ما رخ میده. اما واقعا این خداست که پشتیبان و حامی بندگانش در همه این مواقع هست و دم به دم در حال آزمایش کردن بندگانش هست.
الان هم که دیگه تلگرام و اینستاگرام (و بعدش معلوم نیست چی میخواد بیاد سرمون تا وقتمون از بین ببره و بدبختمون بکنه!) فرصت سر خاروندن به کسی نمیده و وبلاگ نویسی در محاق قرار گرفته.
نمی دونم از این بگم که باورم نمیشه الان سال سه حوزه هستم؛ یا از اینکه من به غیر از چهارتا النگو بیشتر نتونستم برای همسرم بخرم؛ یا اینکه بیش از پیش فهمیدم محبت و ایثار و شعور و درک و ایمان به حرف نیست و به عمل هست و میشه اون توی زندگی مشترک با یک همسر خوب و ایده آل تجربه کرد.
من الان که به یک سال قبل نگاه می کنم که چه استرس هایی برای عروسی داشتم و الان چه آرامشی در کنار همسرم، انگار همه اون اتفاقات توی خواب برام رخ داده بود و در عالم واقع نبودن. اینکه بعد دو سال و نیم چه قدر دیدگاهم نسبت به قرآن و احادیث تغییر کرده و چیزایی دیدم که قبلا اگر کسی برام تعریف می کرد نمی تونستم باور کنم.
فقط می تونم در یک جمله بگم "این خداست که ماهارو هدایت می کن به اون چه که خیر و صلاح هست" و باید خودمون و سرنوشت خودمون دست خدا بسپاریم و هی نگران نباشیم که فردا چی میشه، پس فردا چی میشه و ...
می دونم که اینجا دیگه اون افراد سابق نیستن تا این مطالب بخونن اما این نوشتم برای کسانی که هنوز هستن و میان و می خونن، مثل خانوم نجفی!
فعلاً، در پناه خداوند بزرگ و منّان