.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امتحان» ثبت شده است

او:

یه کم بیشتر صبور باش، انقدر زود ناراحت نشو.

من:

نمیشه! من مدلم این طوریه. زود رنجم، مخصوصاً افرادی که بیشتر دوستشون دارم زودتر از دست کاراشون عصبانی میشم، چون توقع چنین کاری ازشون ندارم و روشون حساس ترم و به کوچک ترین تحرکاتشون حساسم. بی احترامی و بی توجهی که جای خود داره.

تو:

این جوری که نمیشه زندگی کرد؛ تو هم اینکه مردم زود مورد قضاوت قرار می دی هم زود ناراحت میشی. سعی کن یه مقدار از حوصله ای که در برابر دوستانت داری در برابر نزدیکان درجه یک هم داشته باشی.

من:

فکر می کنی ندارم؟ تو می دونی چه قدر شده سر نماز از خدا خواستم اخلاقم در برابرشون زیبا و پسندیده قرار بده. اما باور کن خیلی سخت، یعنی یه حرکاتی می کنن یه حرفی می زنن ... بگذریم :(

سلمان:

گاهی وقتا از سر صبح با انرژی بلند میشی از خواب، با نماز و دعا و مناجات و سلام و صلوات. اما ذره ذره از اول صبح به خاطر چیزای الکی و بیخودی و بی ارزش ناراحت میشی، خورد خورد یه چیزایی باعث میشه غضبناک بشی، چیزایی که اگر هر کدوم جداگانه و بدون استمرار داشتن بخوای تجزیه و تحلیل کنی می فهمی خیلی بی ارزش و بی خود بودن اما چون زود قضاوت بد کردی در مورد همشون، این طور تلمبار شدن روی هم و اسباب ناراحتیت فراهم کردن.

از یه جر و بحث ساده توی مدرسه با استاد و معلم گرفته تا یه شوخی با هم کلاسی و یا یه جواب سلام نشنیدن تا بگیر شب که خسته و کوفته میای خونه و توقع احترام و خسته نباشید داری اما می بینی ازین خبرا نیست و دیگران با رفتارهای خاص خودشون نه تنها حالت بهتر نمی کنن بلکه باعث ناراحتی بیشترت میشن.

باید مهارت های خوب زندگی کردن یاد بگیری؛ گذشت داشتن؛ زود ناراحت و عصبی نشدن؛ گشاده رویی حتی در مواقع بی حوصلگی؛ تحمل رفتارهای غلط نزدیکان و ده ها چیز دیگه تا بتونی با یه لبخند :) از کنار همه ی این مشکلات ریز و کم اهمیت بگذری.

۴ نظر ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۶
سلمان

گفتم:

نمیشه که هِی به یه چیزی دست پیدا کنی هِی مُفت و مسلم از دستش بدی. باید اون چیزی که به دست آوردی به اندازه ی قدر و قیمتش براش وقت بذاری و همون اندازه که ارزش داره ازش مراقبت کنی. مثلاً گنجی که از دل زمین بیرون آوردن یا مرواریدی که از اعماق اقیانوس بیرون کشیدن که به راحتی در معرض سرقت قرار نمی دن.

گفتی:

آره، ببین همیشه چیزای با ارزش توی موزه های ملّی نگه داری می کنن با شدیدترین تدابیر امنیتی تا کسی بهشون دست اندازی نکن. چون سرمایه های یک ملت یا یک کشور یا یک فرهنگ هستن. اما ما متأسفانه اصلاً برامون مهم نیست چی داریم چی نداریم. می ذاریم هر چی داریم اُکسید بشه بدون اینکه بدونیم اون چیز قیمتی رو با چه زحمتی به دست آوردیم.

گفت:

احتمالاً چون یه سری چیزا مفت به دستمون رسیده این طوری برخورد می کنیم یا امید داریم که اتفاقی براشون نمی اُفته، وگرنه هیچ وقت انقدر قهرآمیز برخورد نمی کردیم. در کل هر کس طاووس خواهد جور هندوستان کِشد. اگر می خوای قدر و قیمت به دست بیاری باید سختی بکشی و اگر به دستش آوردی باید به هر طریق ممکن ازش محافظت کنی.

سلمان:

چه چیزی با ارزش تر از ایمان و اعتقاد یک فرد هست؟ چیزی که اگر نباشه ما زندگیمون هیچ معنا و مفهومی نداره و با یک قارچ صدفی یا دکمه ای که توی خورش و قیمه می ریزن و با آبلیمو مخلوط می کنن و تَفت میدن هیچ فرقی نداریم. وقتی می ریم یه جا زیارت یا دو روز روزه می گیریم یا یک حال خوش معنوی به دست میاریم، اونم با سعی و تلاش و مجاهدت، خیلی خوب که به هر طریق اون اثرات رو حفظ کنیم و اجازه ندیم با عوامل بیرونی مثل نگاه حرام و شنیده های بیهوده یا بی احترامی با والدین یا بحث و جدل از بین برن. باید بدونیم که همیشه دشمن که همون نَفس انسان و شیطان هست، در کمین نشستن و منتظر لحظه ای غفلت ما هستن تا ایمان مون رو از چنگمون در بیارن.

ایمانی که شاید بعد از سی روز روزه داری و صباحی چند سحرخیزی به زحمت و مرارت به دست آورده باشیم. تازه اونم معلوم نیست! شاید به دست آورده باشیم، شاید نه ... :(

۱۵ نظر ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۸
سلمان

کسی پیدا نمیشه که بگه من آدمی هستم که از اوضاع و احوالم خودم بی خبرم و فی الواقع همه ی ما بنی بشر یه جورایی از کارایی که داریم صبح تا شب انجام می دیدم با خبریم؛ از خوبی هامون از بدی هامون و راه در رو و پیچوندن هم نداریم.

 

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (القیامة/14)
بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است،

 

گاهی اوقات خودمون برا خودمون چاله چوله هارو تبدیل به چاه می کنیم و فرصت هارو تبدیل به تهدید!

در اینجور مواقع میشه شاهد اوج حماقت انسان بود که از یک چیز پیش پا افتاده ی بیخود برای خودش گناه و عصیانی درست کنه که اون سرش ناپیدا. روزی هزار بار توی صفحه ی حوادث روزنامه ها به چشم هزاران نفر می خوره و می خونن که فلانی به خاطر 4000 تومن آدم کشته! وسط خیابون. (خودم خوندم یه بار) یا فلان شخص سر یک متلک پرانی به شخصی باعث نقص عضو طرف شده و هزاران مورد شبیه به این.

توی گناه و معصیت هم همین جوری دقیقاً برامون؛ یعنی از یه نگاه الکی و یا سخن بیهوده پشت سر این و اون و یا تعریف یک ماجرا و بیان جزئیاتش شروع میکنیم به هرزگی و تهمت و غیبت؛ از چیزی که واقعاً ارزشش رو نداشته بیخودی هیزم جهنم می سازیم برا خودمون.

طرف فکر کرده فامیلشون بهش نظر داره، فقط فکر کرده! و بعد شروع یک رابطه سر همون فکر بیهوده و بعدم که باید پناه برد به خدا ....

 

پروردگارا، صبر در برابر معاصی نصیبمان بگردان.

 

رفتم مدرسه سابق و تعدادی از معلمان گرامی رو در حین تدریس توی کلاس هاشون دیدم و باهاشون سلام علیک کردم و روبوسی و تبریک روز معلم و معلم انسان شریفی است که آموخته هایش را با جان و دل نثار می کند به فرزندان من و شما و جایگاهش بس رفیع و بلند مرتبه است.

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۷
سلمان

دارد عطش گناه مرا از رسیدن به کربلای تو سیراب می کند!

 

پناه بر کسی که خالق همه چیز است و اوست که هستی می بخشد و بازگشت همه به سوی اوست ...

 

وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ (المؤمنون/97)
و بگو: «پروردگارا! از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم!»

 

یک رابطه ی عجیب بین انسان و خداست در این موضوع؛ اگر بخواهی و به سمتش بروی نجاتت می دهد.

 

نسبت به چند دقیقه قبل احساس بهتری دارم و کمی از فشار وسوسه به قلبم کمتر شد.

 

حداقل قیافه ی ناموزونش کمتر به خاطرم حمله می کند.

 

یا أیتها النساء و البنات؛ علیکن بالحجاب!

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۳
سلمان

اگه یه کم انصاف داشته باشی و کلاهت قاضی بکنی می فهمی همه چیز فراهم و بهترین هارو برات مشخص و مُقدر کرده.

بهترین مدرسه،بهترین معلم ها، بهترین کلاس، بهترین درس، بهترین فوق برنامه ها و کلاس خصوصی ها اما ...

اما تا خودت نخوای نه تنها بیست نمی گیری بلکه ممکن مردود هم بشی.

مدرسه ای بهتر از اسلام؟ کلاسی بهتر از شیعه؟ درسی بهتر از بندگی خودش؟ معلم هایی بهتر از پیامبر و امامان؟ فوق برنامه ای برتر از شب قدر و مُحرم و ماه رمضان و اعتکاف و ...

یه وقتا خودم با دست خودم برگه رو عمداً سفید تحویل می دم و هیچی نمی نویسم با اینکه خیلی بلدم اما بازم به روم نمیاره و می زاره به حساب اون دفعاتی که بردم پای تخته و درست جواب دادم؛ باز میگه تو بهترینی؛ می تونی بازم نمره خوب بگیری؛ باز اجازه میده سر درس و کلاسش بمونم و تلاش بکنم.

تلاش ...

وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (النجم/39)
و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست.

 

اگر بهترین ها هم برات مقدر بکن و خودت تلاش نکنی دیگه هیچ عذری نخواهی داشت جز بی همتی خودت.

بر اساس همین بهترین هایی که برات مشخص کرده سخت ترین امتحانات هم ازت می گیره! پس نباید غُر زد اگر یه وقت می بینی سوالای سخت می ذاره جلو روت، به اون امکاناتی که برای هدایت شدنت فراهم کرده فکر کن و کمتر ایراد بگیر که چرا اینجاش سخته اونجاش تو کتاب نبود، فلان سوال که نخوندم، فلان جاش که درس ندادی!

می شد امکانات ویژه برات آماده نکنه و سوالای ساده ازت بپرسه اما دیگه آخر ترم بین دانش آموزای ممتاز و تراز اول جایی نداشت.

۲ نظر ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۴
سلمان