.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

حضرت زهرا سلام الله علیها :

 

مَن أصعَدَ إلَى اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أهبَطَ اللّهُ إلَیهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ؛

هر که خالص ترین عباداتش را به سمت خدا بفرستد، خداوند برترین مصلحتش را به سوی او نازل مى کند.

بحار الأنوار ج ۷۰ ، ص ۲۴۹

 

هر وقت به این حد از یقین رسیدیم که هر چه داریم برای رضای خدا و در راه خدا نثار کنیم و خداوند متعال، به بهترین شکل و در بهترین زمان و مکان ممکن، پاسخ عبادت مارو میده؛ مطمئناً به درجه ی عظیمی از ایمان دست پیدا کردیم.

خوشبختانه (به خاطر انجام چنین عملی) بدبختانه (به خاطر تعداد دفعات اندک این عمل نسبت به عمری که کردم) دو بار در دو جا با خدا در سر دو راهی و سردرگمی که گیر کرده بودم چنین معامله ای کردم.

یکی برای ورود به حوزه علمیه و دومی برای ازدواجم. سعی کردم دز این دو موقعیت حساس که بسیار مردد شده بودم با خدا معامله کنم. نتیجه اش الحمدلله رب العالمین خیلی خوب شد و بهتر از اون چه که فکرش می کردم.

باید بندگان بیاموزند که در طول زندگی، بارها و بارها و در هر ماه و هر هفته، یا هر روز، با خدا چنین معاملات پرسود و گران بهایی انجام بدن تا نتیجه های عالی و خوبی بگیرن که اگر روزی بر ما گذشت، که کاری برای رضای خدا از روی خلوص نیت انجام ندادیم، خودمون رو سرزنش و مؤاخذه کنیم/

۵ نظر ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۴
سلمان

بعد از اون جواب منفی، دو دل و مردد شدم و البته سرد و دل زده.

طبیعی هست که وقتی برای اولین بار اقدام بکنی و جواب منفی بشنوی، خیلی توی روحیه ات اثر می ذاره؛ حالا دختر که باشی بالخره قبلش چند تا خواستگار اومده و جواب منفی داده اما پسر فرق داره. والله پسرها هم دل دارن و دلشون میشکن وقتی جواب منفی می شنون؛ چرا بعضی ها فکر می کنن پسرها از سنگ هستن و عاطفه و احساس ندارن؟!

گذشت تا یک هفته به خاطر دو دل شدن و تردید زیاد در اقدام مجدد، استخاره گرفتم/

جوابش دو پهلو بود برام. از طرفی از پیروزی پیامبر سخن گفته شده بود از طرفی از فتنه اهل نفاق؛ بیخیال شدم.

یک هفته ای هست دارم دوباره دو دو تا چهارتا می کنم و با یکی دو نفر صحبت کردم. اکثراً خب میگن اگر دختر و پسر از لحاظ خلق و خو و عقاید و تعریف و نقشه راهشون از زندگی، اشتراکاتشون بالای 60 درصد باشه، نباید روی چیزای دیگه خیلی مانور داد و گیر کرد. چون برخی مسائل رسم و رسومات جاری در هر شهر و قوم و فامیل هست که نمیشه باهاش درافتاد.

یعنی مَخلص کلام؛ اگر طرفین یک دیدگاه مشترک و بر اساس عقلانیتی چیدن برای زندگی شون، پس بهتر هست بر همون اساس پا پیش بذارن.

دیدم خداییش اون بنده خدا در اخلاق و عقاید و تعریفش از زندگی، همونی بود که منم دنبالش بودم اما خب سر پافشاری من به روی 14 سکه و زود پس زدن خانواده مورد نظر؛ جواب منفی شد.

امروز صبح بعد از نماز صبح از خدا طلب بهترین هارو برای تمام بندگانش کردم و برای خودم هم ایضاً.

سه قل هو الله و سه صلوات بر پیامبر و آل پیامبر فرستادم و دعای استخاره؛ اللهم انی تفألتُ بکتابک و توکلت علیک فأرنی من کتابک ما هو مکتوم من سِرِک المکنون فی غیبک.

باز کردم قرآن رو و آیه ای از آیات فرمانروایی خداوند در قیامت و حکمرانی او و پاداش مومنین و نیکوکاران آمد.

تصمیمم مصمم تر شد؛ دوباره اقدام می کنم و البته کمی شرایط رو تغییر می دم؛ هر چند یه مخالفت هایی از طرف خانواده برای اقدام مجدد روی این مورد وجود داره که طبیعی هست ...

توکلت علی الله ...

۱۰ نظر ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۷
سلمان

یه سری متن ها، یه سری گفته ها و شنیده ها و یک سری اصوات هست که خیلی با روح آدم بازی می کن و آدم رو قلقلک می ده. در طول این عمری که از خدا گرفتم، تا الان دو تا دعا بوده که خیلی ازشون خوشم اومده و از خوندنشون لذت می برم.

یکی دعای قنوت نماز عید فطر، اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة ...

این دعا سراسر غفران و رحمت و مغفرت و سخاوت خدارو می رسونه و بهترین عیدی برای مردم روزه دار.

دعای دومی که خیلی از خوندنش و شنیدنش لذت می برم، دعای زیبای ماه رجب. یه حس خاص و عجیبی توی این دعا هست. اگر موقع روخوانی و هم نوایی این دعاها، کمی به معناشون دقت کنیم، بیشتر از مفهومشون لذت می بریم.

 

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ

ای کسی که برای هر خیر و نیکی به سوی او امید دارم و در هر ناگواری از خشمش ایمنی می جویم ...

متن و ترجمه دعای ماه رجب

۳ نظر ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۱
سلمان

من:

از یک جاهایی به بعد انگار توی این دنیای دَرَن دشت خودت موندی و خودت. یک وقت ها آدم احساس می کنه که هیچ کسی رو نداره. هر چه به اطرافت بیشتر نگاه می کنی و بیشتر توی افکارت غرق میشی، بیشتر به تنهایی خودت پی می بری. ما آدم ها درونمون مملؤ از احساسات و عواطف و هیجاناته که بی شک در تصمیم گیری های روزمره کوتاه مدت و بلند مدتمون اثر گذار هستن و خوش به حال افرادی که قدرت غلبه بر این احساسات و عواطف رو دارن. و یکی از این احساسات، احساس تنهایی و عدم وجود اشخاص یاری رسان در زمان نیازمندیِ زندگی ماست.

او:

احساس تنهایی در زمانه ای که هر انسانی با یک تلفن همراه یا رایانه و به لطف شبکه جهانی اینترنت به هر کجا و هر کَسی که بخواد و اراده کنه وصل می شه، کمی مضحکِ اما نباید فراموش کرد که ما آدم ها نیاز به ارتباطات نزدیک با هم نوع خودمون داریم. نیاز به صحبت کردن چهره به چهره، لمس دست هایی هم دیگه و شنیدن صدای طرف مقابل بدون واسطه.

در هر برهه ای از زندگی تک تک ما آدم ها، این احساس نیاز به ارتباط، شکل تازه ای می گیره. یک بار احساس نیاز به پدر و مادر، یک بار نیاز به همکلاسی و دوست، یک بار هم احساس نیاز به داشتن همسر و فرزند.

تو:

عاقل اونی هست که به خوبی و در زمان درست، نیازهای خودش شناسایی بکن و بتون توی زندگیش اَهمُ و مهم انجام بده و حتی برای رفع نیازهاش اولویت بندی داشته باشه. ممکن با ورود انسان به عرصه های جدیدی از زندگی، نیازهاش و حتی اولویت بندی اون نیازها تغییر بکن. مثلاً کسی که سه چهار سال برای کنکور خونده و الان رتبه خوب نیاورده، شاید تا یک روز قبل از اعلام نتایج، اولویت اولش وارد شدن به دانشگاه و اولویت دومش کار و بعد سربازی و ازدواج بوده اما فردای اعلام نتایج؛ اولویت اولش یا میشه کار یا سربازی (با فرض اینکه دیگه نخواد کنکور شرکت بکن) یا شاید بشه ازدواج (اگر دختر باشه).

سلمان:

باید در اوج نیازمندی ها به خود خود خود خدا پناه برد و از خودش کمک خواست. ای بسا نیازهایی که کاذب و دست و پا گیر باشن و ما متوجه نباشیم و با پرداختن به اون ها برای مُرتفع کردنشون، از اهداف بزرگ زندگی عقب بمونیم و چه بسا نیازهایی که از طرف خود خدا توی زندگیت ایجاد شده باشن، تا به سمتش بری و با اظهار عجز و ناتوانی در رفع اون نیازها، از خودش کمک بخوای، که اگر این کار انجام ندی و برای رفع نیازهات، چشم طمعت به مردم باشه، مطمئن باش به غیرت خدا برمی خوره و تورو با همون هایی که بهشون امید بستی رها می کن ...

 

امام صادق (علیه السلام)

حُسنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أن لا تَرجُوَ إلّا اللَّهَ، و لا تَخافَ إلّا ذَنبَکَ.
خوش گمانى به خدا این است که جز به خدا امید نداشته باشى و جز از گناهت نترسى.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 72 ، ح 4

۳ نظر ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۸
سلمان

من:

وقتی که دستت رو به سمتش دراز می کنی مطمئن باش که دستت رو می گیره، خیلی با همه رفیق و مهربون. یک قدم بری سمتش قطعاً ده قدم میاد جلو. بارها و بارها دیدم و شنیدم اما ایمان و یقین داشتن یک مرحله ی بالاتری هست.

همین که در راهش قدم برداری، شتابان به سمتت میاد. دیگه همه چیز به فهم و درک و عقل و شعور خود آدم بستگی داره که چه رفتاری از خودش نشون بده.

گاهی که می شینم پیش خودم می شمارم، یک، دو، سه، ده، بیست ... نمیشه شمرد. خیلی نعمت داده، اونقدر که نمیشه شمرد. و از اون طرف خطاها و اشتباهات خودم رو می شمارم؛ یک، دو، سه، ... اینم نمیشه شمرد.

قطعاً کسی که در راه خدا قدمی برداره حتماً و یقیقاً خداوند که ناظر و شاهد بر همه چیز هست و از هر کار و نیت و قصدی در گذشته و حال و آینده با خبر هست، سزا و پاداش اون عمل رو به بنده اش میده. اینکه ما کفران نعمت می کنیم یه چیز دیگه است.

بارها در معرض خطا بودیم و با یک اشاره مارو نجات داده، یا با یک سفیر و راهنما، یا با یک زنگ تلفن، یا هر چیز و هر موضوعی که می شده جلوی خطا کردنت رو بگیره اما ما ...

از خود راضی نبودن اصل مهمی بوده و هست. 

تو:

ایمان و یقین هم گاهی اوقات خودش در دل بنده هاش قرار می ده، به پاس زحمات و تلاش اون بنده در دریافت حقایق. اما به قول خودت اینکه اون بنده بازم پشت پا به بخت خودش میزن و نمی خواد که هدایت بشه یا همه چیز رو به بازی می گیره و فراموش میکن کجاست و قراره چه کار بکن یه بحث دیگه است.

او:

راه های نجات رو بارها و بارها خودش بهون نشون داده و حتی دستمون رو گرفته و برده که نجاتمون بده اما ما ...

این موارد که پیش میاد آدم از خود راضی سابق به یه چیز جدید تبدیل میشه؛ مغروری که شکسته میشه. در برابر خدا، در برابر ملائک، در برابر ائمه و پیامبر و خوبان عالم، حتی در برابر خلق خدا و دیگه از خودش و اعمالش با این همه نعمتی که بهش ارزانی شده راضی نیست.

سلمان:

قطعاً و یقیناً ذکر و تداوم در اون نجات دهنده است. روزایی که خیلی خوب شروع میشن باید منتظر بود تا خودت با دست خودت که از خود راضی شدی به لجن بکشیش! اما تداوم در ذکر نجاتت میده. هیچ ذکری ندیدم و نشندیم و برای خودم ثابت نشد که از صلوات بر محمد و آل محمد کارسازتر، راه گشاتر، نجات دهنده تر و امید بخش تر باشه.

در کشاکش هواهای نفسانی و نفس لَوامه، که از یه طرف سرزنش میشی به خاطر جایگاه رفیع انسانیت از انجام گناه، از یک طرف وسوسه میشی به انجام گناه، اینجاست که ذکر و توجه برای کسب تقوا در برابر گناه، بیش از پیش به کارت میاد.

هزار بار دست مرا گرفتی و نجاتم دادی

باز هم مرا به حال خودم رها مکن ...

۱ نظر ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۳:۰۷
سلمان

من:

چه کسی از آینده خبر داره جز خدا و حتی با دقیق ترین پیش بینی ها و آمار و اطلاعات شفاف هم گاهی نمیشه به درستی از اون چیزی که قرار رخ بده با خبر شد. اینجاست که عقل و علم بشر محدود بودنش ظاهر و بارز میشه.

تو:

شاید بشه از روی یک شرایطی که داشتیم یه چیزایی رو فهمید، از قبل باید استفاده کرد، از اون موقع که بچه بودیم و از پدر و مادرمون و از زمان طفولیت و کودکی و از ابتدایی و راهنمایی و از شکل گیری شخصیت در نوجوانی و از دوستان و رفیقان در دبیرستان و از سلایق و علایق در جوانی و ... بیشتر نمی دونم چون خودم در همین مقطع از عمر به سر می برم.

او:

اگر وصل به منشأ هستی باشی و اعتماد و اطمینان به راهکار و قاعده و اصول زندگی و نسخه ای که خالق هستی برات پیچیده داشته باشی نه می ترسی و نه نگران میشی و نه مضطرب که آینده چه میشه و چه خواهد شد و از زندگیت نهایت لذت رو می بری، چه در ایام سختی و چه در ایام شادی و حسرت گذشته ها و غصه آینده های نیومده رو نمی خوری و همیشه با حال در حال زندگی می کنی :)

سلمان:

قطعاً جز خدا کسی نیست که عالم و دانا و بینا بر سرنوشت بندگانش باشه و قطع به یقین آنچه گذشتگان و نیاکان و الان ما و در آینده، آیندگان انجام دادند و می دهیم و خواهند داد بر سرنوشت ملت ها و اُمت ها و انسان ها تأثیر گذار.

یک سیر صعودی و نزولی داره قطعاً، اینکه در برهه ای از زمان پایین باشیم و در برهه ای بالا اما قطعاً و یقیناً باید یک سِیر مشخص و قانون مند و هدف دار باشه و مارپیچ و زیگزاگ رفتن در این مسیر جایی نداره.

خداست که یک بنده گمراه در گذشته را بینا و اکنون هدایت و در آینده عالِم و فرزانه خواهد کرد که صد البته هم به دعا هم به عمل کار برآید، به سخندانی و سخنرانی نیست. اوست که (به نظرم {اون} زشت هست کاربردش برای خدا) یک دانش آموز دبستانی را از زمین بلند کرده و به اَعلی عِلیین فقه و فقاهت می رسونه.

گذشته و حال و آینده چیست؟

۳ نظر ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۲
سلمان

گفتم:

نمیشه که هِی به یه چیزی دست پیدا کنی هِی مُفت و مسلم از دستش بدی. باید اون چیزی که به دست آوردی به اندازه ی قدر و قیمتش براش وقت بذاری و همون اندازه که ارزش داره ازش مراقبت کنی. مثلاً گنجی که از دل زمین بیرون آوردن یا مرواریدی که از اعماق اقیانوس بیرون کشیدن که به راحتی در معرض سرقت قرار نمی دن.

گفتی:

آره، ببین همیشه چیزای با ارزش توی موزه های ملّی نگه داری می کنن با شدیدترین تدابیر امنیتی تا کسی بهشون دست اندازی نکن. چون سرمایه های یک ملت یا یک کشور یا یک فرهنگ هستن. اما ما متأسفانه اصلاً برامون مهم نیست چی داریم چی نداریم. می ذاریم هر چی داریم اُکسید بشه بدون اینکه بدونیم اون چیز قیمتی رو با چه زحمتی به دست آوردیم.

گفت:

احتمالاً چون یه سری چیزا مفت به دستمون رسیده این طوری برخورد می کنیم یا امید داریم که اتفاقی براشون نمی اُفته، وگرنه هیچ وقت انقدر قهرآمیز برخورد نمی کردیم. در کل هر کس طاووس خواهد جور هندوستان کِشد. اگر می خوای قدر و قیمت به دست بیاری باید سختی بکشی و اگر به دستش آوردی باید به هر طریق ممکن ازش محافظت کنی.

سلمان:

چه چیزی با ارزش تر از ایمان و اعتقاد یک فرد هست؟ چیزی که اگر نباشه ما زندگیمون هیچ معنا و مفهومی نداره و با یک قارچ صدفی یا دکمه ای که توی خورش و قیمه می ریزن و با آبلیمو مخلوط می کنن و تَفت میدن هیچ فرقی نداریم. وقتی می ریم یه جا زیارت یا دو روز روزه می گیریم یا یک حال خوش معنوی به دست میاریم، اونم با سعی و تلاش و مجاهدت، خیلی خوب که به هر طریق اون اثرات رو حفظ کنیم و اجازه ندیم با عوامل بیرونی مثل نگاه حرام و شنیده های بیهوده یا بی احترامی با والدین یا بحث و جدل از بین برن. باید بدونیم که همیشه دشمن که همون نَفس انسان و شیطان هست، در کمین نشستن و منتظر لحظه ای غفلت ما هستن تا ایمان مون رو از چنگمون در بیارن.

ایمانی که شاید بعد از سی روز روزه داری و صباحی چند سحرخیزی به زحمت و مرارت به دست آورده باشیم. تازه اونم معلوم نیست! شاید به دست آورده باشیم، شاید نه ... :(

۱۵ نظر ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۸
سلمان

من:

جداً و قطعاً و یقیناً در پاره ای از موارد و در مورد برخی افراد در اکثر مواقع انسان از دایره ی حوصله و تحمل بیرون میره و نمی تونه رفتار اطرافیان، حرف هاشون، نگاه هاشون و طرز فکرهاشون تحمل بکن. در این مواقع یک عده که ممکن از اطرافیان نزدیک آدم باشن، مثل برادر، خواهر یا پدر و مادر و همسر برن روی مُخ و با حرف ها و حرکات اشتباه و سوالات بی جا باعث دل زدگی و عصبانیت آدم بشن و انسان از کوره در بره.

تو:

خوبه که موقع صحبت کردن با دیگران شرایط روحی و روانی و موقعیتی که در اون قرار گرفتن رو در نظر بگیریم و بعد شاید لحن صحبت و تُن صدامون تغیر بکن. متنفرم از آدمایی که بدون در نظر گرفتن شرایط روحی - روانی افراد شروع به صحبت و سوال و جواب می کنن و حتی یک ذره فکر نمی کنن که شاید شخص مقابل و مخاطب در اون موقعیت و اون لحظه حوصله ی جواب پس دادن به سوالات ذهنی و کنجکاوی های شمارو نداره!

او:

شاید این انتقاد به خود ما هم وارد باشه و خود ما هم گاهی بدون در نظر گرفتن شرایط افراد شروع به صحبت و گِله و شکایت بکنیم و امان از وقتی که حتی تغییر لحن و وُلوم صدای افراد هم تغییری در ما ایجاد نکن و متوجه نشیم که مستقیماً شخص مقابل از ما درخواست پایان دادن به بحث رو داره و با زبون بی زبونی و با ایما و اشاره می خواد بگه: «لطفاً تمومش کن! من الان حوصله ندارم.»

سلمان:

تا حدود زیادی از به وجود آورنده ی این وضعیت حالا هر کس که هست از اطرافیان تا خود خدا شاکی و ناراحت میشم! علی الخصوص در مواقعی که صبح زود از خدا چیزی جز آرامش و آسایش برای خودم و دیگران درخواست نکردم و برخلاف روزهای دیگه اون روز تبدیل به یک جهنم هم برای خودم و هم برای اونایی میشه که براشون دعا کردم! هنوز خودم توی این قسمت قضیه گیر کردم. نمی دونم امتحان الهی هست یا چیزی غیر از این و قراره حالا که برای سعادت این افراد دعا کردم در مقابل رفتار زشت شون قرار بگیرم تا درجه ی ایمان و تقوا و صبرم مشخص بشه و عیار شخصیتم چه در حال طلب خیر سر سجاده و چه در حال رو به رو شدن با اشخاص در چنین موقعیتی محک بخوره.

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۷
سلمان

کسی پیدا نمیشه که بگه من آدمی هستم که از اوضاع و احوالم خودم بی خبرم و فی الواقع همه ی ما بنی بشر یه جورایی از کارایی که داریم صبح تا شب انجام می دیدم با خبریم؛ از خوبی هامون از بدی هامون و راه در رو و پیچوندن هم نداریم.

 

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (القیامة/14)
بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است،

 

گاهی اوقات خودمون برا خودمون چاله چوله هارو تبدیل به چاه می کنیم و فرصت هارو تبدیل به تهدید!

در اینجور مواقع میشه شاهد اوج حماقت انسان بود که از یک چیز پیش پا افتاده ی بیخود برای خودش گناه و عصیانی درست کنه که اون سرش ناپیدا. روزی هزار بار توی صفحه ی حوادث روزنامه ها به چشم هزاران نفر می خوره و می خونن که فلانی به خاطر 4000 تومن آدم کشته! وسط خیابون. (خودم خوندم یه بار) یا فلان شخص سر یک متلک پرانی به شخصی باعث نقص عضو طرف شده و هزاران مورد شبیه به این.

توی گناه و معصیت هم همین جوری دقیقاً برامون؛ یعنی از یه نگاه الکی و یا سخن بیهوده پشت سر این و اون و یا تعریف یک ماجرا و بیان جزئیاتش شروع میکنیم به هرزگی و تهمت و غیبت؛ از چیزی که واقعاً ارزشش رو نداشته بیخودی هیزم جهنم می سازیم برا خودمون.

طرف فکر کرده فامیلشون بهش نظر داره، فقط فکر کرده! و بعد شروع یک رابطه سر همون فکر بیهوده و بعدم که باید پناه برد به خدا ....

 

پروردگارا، صبر در برابر معاصی نصیبمان بگردان.

 

رفتم مدرسه سابق و تعدادی از معلمان گرامی رو در حین تدریس توی کلاس هاشون دیدم و باهاشون سلام علیک کردم و روبوسی و تبریک روز معلم و معلم انسان شریفی است که آموخته هایش را با جان و دل نثار می کند به فرزندان من و شما و جایگاهش بس رفیع و بلند مرتبه است.

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۷
سلمان

یک وقت هایی هست با شنیدن یک چیزهایی و به فکر فرو رفتنت در مورد آن موضوع یک حس عجیبی بهت دست می دهد.

یعنی ...

احساس دلتنگی شدید ...

برای چه کسی؟

نمی دانی

واقعاً حس می کنی قلبت درون سینه ات دارد کوچک و کوچک تر می شود _تنگ می شود_

 

و یک باره هی به این و آنی که میشناسی زنگ می زنی تا دو کلمه حرف بزنی و دلت وا شود اما ...

اما هیچ کس پاسخ نمی دهد و به فکر فرو می روی که چرا این همه آدم به یک باره هیچ کدامشان جواب نمی دهند؟!!

 

او تو را برای خودش می خواهد آن موقع؛

برای خودش دلت تنگ شده و این حماقت محض درون مغزم مرا به سمت دیگران روانه می کند.

 

الهی العفو از این که سراغ غیر تو را می گیرم ....

۳ نظر ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶
سلمان