.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

اگه یه کم انصاف داشته باشی و کلاهت قاضی بکنی می فهمی همه چیز فراهم و بهترین هارو برات مشخص و مُقدر کرده.

بهترین مدرسه،بهترین معلم ها، بهترین کلاس، بهترین درس، بهترین فوق برنامه ها و کلاس خصوصی ها اما ...

اما تا خودت نخوای نه تنها بیست نمی گیری بلکه ممکن مردود هم بشی.

مدرسه ای بهتر از اسلام؟ کلاسی بهتر از شیعه؟ درسی بهتر از بندگی خودش؟ معلم هایی بهتر از پیامبر و امامان؟ فوق برنامه ای برتر از شب قدر و مُحرم و ماه رمضان و اعتکاف و ...

یه وقتا خودم با دست خودم برگه رو عمداً سفید تحویل می دم و هیچی نمی نویسم با اینکه خیلی بلدم اما بازم به روم نمیاره و می زاره به حساب اون دفعاتی که بردم پای تخته و درست جواب دادم؛ باز میگه تو بهترینی؛ می تونی بازم نمره خوب بگیری؛ باز اجازه میده سر درس و کلاسش بمونم و تلاش بکنم.

تلاش ...

وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (النجم/39)
و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست.

 

اگر بهترین ها هم برات مقدر بکن و خودت تلاش نکنی دیگه هیچ عذری نخواهی داشت جز بی همتی خودت.

بر اساس همین بهترین هایی که برات مشخص کرده سخت ترین امتحانات هم ازت می گیره! پس نباید غُر زد اگر یه وقت می بینی سوالای سخت می ذاره جلو روت، به اون امکاناتی که برای هدایت شدنت فراهم کرده فکر کن و کمتر ایراد بگیر که چرا اینجاش سخته اونجاش تو کتاب نبود، فلان سوال که نخوندم، فلان جاش که درس ندادی!

می شد امکانات ویژه برات آماده نکنه و سوالای ساده ازت بپرسه اما دیگه آخر ترم بین دانش آموزای ممتاز و تراز اول جایی نداشت.

۲ نظر ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۴
سلمان

هنوز نمی دانم باید "تو" را شما خطاب کنم یا "شما" را تو، اما می دانم هر که هر جور خطابت کند بی پاسخش نمی گذاری.

دیشب در هیئت شنیدم بالای منبر روضه خوان می گفت:

«مَلکی در عرش صدای خدا را می شنید که می فرمود «لبیک»؛ مَلک عرض کرد خداوندا جواب چه بنده ای را می دهی و خداوند فرمود:

بت پرستی که در حال عبادت بتش است و می گید "یا رب"! خواستم ندای بنده ی بت پرستم را بی جواب نگذاشته باشم ... »

با این تفاسیر مگر می شود تویی که هیچ ندایی و هیچ فعلی از فعل دیگر تو را به خود مشغول نمی دارد مرا از یاد برده باشی؟

چه گمان زشتی به تو می برم که تصور می کنم دیگر مرا نمی خواهی.

این شب ها می گن مقدرات عالم برای یک سال رقم می خوره، خودت آنچه بهترین است برایم مشخص کن که من نسبت به آنچه تو عطا خواهی کرد فقیر و بی چیزم ...

ببخش گاهی وقتا از کوره در میرم حرفای بد بد می زنم؛ فکرای ناجور می کنم؛ صبرم رو زیاد کن در برابر قضا و قدرت تا انقدر ناشکیبایی در حق اموراتت نکنم. می دونم اگر دوستم نداشتی ممکن بود من رو کجای این عالم قرار بدی؛ اون وقت نه حسینی می شناختم و نه علی و زهرایی؛ کم نعمتی نیست من رو آدم حساب می کنی که در دایره ی لطف اهل بیت جا میدی بهم.

خدایا به تمام داده و نداده ات شُکر

۳ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۶
سلمان