برعکس خیلی آدم ها که موقع نزدیک شدن به لحظات تحویل سال، شور و شوق و نشاط پیدا می کنن، چند سالی هست که من این طوری نیستم. چند تا دلیل هم داره که شاید اینجا فقط بتونم یکی یا دو تاش رو بنویسم.
اولین دلیلش این که یک سال دیگه از عمر ما می گذره و یک سال پیرتر می شیم. اگر خوب بهش فکر کنیم، اثرات پیری و سفید شدن موهامون رو توی آینه ببینیم، شاید واقعاً از اومدن بهار و اینکه یک سال 365 روزه ی دیگه بر ما گذشته، خوشحال نشیم.
دومین دلیلش موضوع تجرد بنده هست و اینکه این سال هم اومد و رفت، من همچنان اندر خم یک کوچه ام! دو سه سالی میشه که این دلیل به سایر دلایل اضافه شده و هر سال به خودم این امیدواری میدم که دیگه ان شاءالله امسال، پدر و مادر گرامی آستینی بالا می زنن و به بنده رخت دامادی می پوشونن.
ذات این فصل، چنین چیزی رو می طلبه. فصل رویش گیاهان و سبزه ها و غنچه زدن گل ها. خب بالخره ما هم آدم هستیم با مقداری عواطف و احساسات جوانی، که با دیدن زوج های جوان، گل از گلمون می شکفه و ما هم دلمون می خواد :)
حالا بماند که الان یک عده لشکر متاهل همیشه در صحنه حاضر هستن که میان فوراً شروع می کنن به تخطئه کرده و ایراد گرفتن، که ای بابا، شما چه می دونی متأهلی یعنی چی؟ ای بابا، خرج زندگی؛ ای بابا اگر به دست خودمون بود تا صد سال دیگه هم زن نمی گرفتیم و ازینجور سیاه نمایی های همیشگی. اما جالبه که هیچ وقت هیچ کدوم ازین متأهل های گرامی، حاضر نیستن حتی یک بار ازون لحظات شیرین و رؤیایی که با همسرشون داشتن رو بیان بکنن؛ البته اوناییش که قابل پخش هست! D:
دلایل سوم و شاید چهارم رو نمی تونم اینجا بیان کنم.
اما جداً یه دلتنگی نافرم و عجیبی توی بهار بهم دست میده که خیلی ازش خوشم نمیاد.
رسول گرامی اسلام؛ حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله):
اذا رأیتم الربیعَ فاکثِروا ذکرَ النشورِ و ما اشبه الربیعُ بالنشورِ.
هنگامی که بهار را دیدید، زیاد به فکر نشر (روز قیامت) باشید و چه بسیار شبیه است بهار به قیامت.
* یک ایده ی جالب؛ نظرات و پست های صوتی!