من:
یک سری چیزها انگار از قبل مشخص شده اما نه از زمانش اطلاع داری و نه از نحوه ی برگزاری و اجرا شدنش و حتی از این که از قبل نوشته شده هم کاملاً بی اطلاع هستی اما واقعاً نوشته شده و محتوم هست، مثل یک سری تصمیمات در زندگی هر انسان که ممکن به یک باره کلیه ی مناسبات و رفت و آمدهای یک فرد رو تغییر بده. از مهاجرت برای ادامه زندگی به یک شهر گرفته تا ازدواج و شغل و ادامه تحصیل در رشته ای که اصلاً تا حالا بهش فکر نکرده بودی.
تو:
خدا خواسته این طور بشه!
او:
می گن فلان عالم می گفت اینجایی که نشستید از قبل مشخص شده یک مشت خاکش که بَردارن بعدها چند تا درخت و گیاه و جانور و انسان ازش درست میشه و چی کار میکنن و قراره چی بشه. شما نمی تونید ازش فرار کنید.
سلمان:
البته همه ی این ها منکر اختیار و انتخاب خود انسان نمیشه و اگر به این صورت باشه که بیان می کنیم میشه جبر کامل و این در خلقت درست نیست، این که انسان سر دو راهی هایی قرار می گیره که باید تصمیمات سخت و دشواری بگیره و اون تصمیم می تونه کل مسیر زندگیش تغییر بده اینجاست که ارزش انسان مشخص میشه و هر چند که از قبل در لوح محفوظ همه چیز ثبت و ضبط شده باشه اما خب آدم می تونه با یک انتخاب و تصمیم غلط یا درست همه چیز زندگیش دگرگون بکن. مثلاً من بارها به این فکر کردم که اگر الان یه چاقو بزنم به شکم خودم و خودکشی کنم! آیا این در سرنوشت من از قبل نوشته شده بوده یا اینکه من خودم این سرنوشت رقم می زنم یا اینکه اصلاً شاید کشته نشم و دوباره فرصت حیات پیدا کنم و یا اصلاً نه تنها جرأت این کار پیدا نکنم بلکه چنین تصمیمی تا آخر عمرم نخواهم گرفت و همین تصمیم نگرفتن برای خودکشی هم در لوح محفوظِ سرنوشتِ دنیوی و اُخروی من مکتوب و محفوظ؟!