ماییم و یک کرب و بلا ...
دارد عطش گناه مرا از رسیدن به کربلای تو سیراب می کند!
پناه بر کسی که خالق همه چیز است و اوست که هستی می بخشد و بازگشت همه به سوی اوست ...
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ (المؤمنون/97)
و بگو: «پروردگارا! از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم!»
یک رابطه ی عجیب بین انسان و خداست در این موضوع؛ اگر بخواهی و به سمتش بروی نجاتت می دهد.
نسبت به چند دقیقه قبل احساس بهتری دارم و کمی از فشار وسوسه به قلبم کمتر شد.
حداقل قیافه ی ناموزونش کمتر به خاطرم حمله می کند.
یا أیتها النساء و البنات؛ علیکن بالحجاب!
یک وقت هایی هست با شنیدن یک چیزهایی و به فکر فرو رفتنت در مورد آن موضوع یک حس عجیبی بهت دست می دهد.
یعنی ...
احساس دلتنگی شدید ...
برای چه کسی؟
نمی دانی
واقعاً حس می کنی قلبت درون سینه ات دارد کوچک و کوچک تر می شود _تنگ می شود_
و یک باره هی به این و آنی که میشناسی زنگ می زنی تا دو کلمه حرف بزنی و دلت وا شود اما ...
اما هیچ کس پاسخ نمی دهد و به فکر فرو می روی که چرا این همه آدم به یک باره هیچ کدامشان جواب نمی دهند؟!!
او تو را برای خودش می خواهد آن موقع؛
برای خودش دلت تنگ شده و این حماقت محض درون مغزم مرا به سمت دیگران روانه می کند.
الهی العفو از این که سراغ غیر تو را می گیرم ....