گاهی در اوج قرار می گیری و گاهی در قعر؛ عین نمودار سینوسی دارای موج می شوی.
بالا ... پایین ... بالا ... پایین
و البته یک مدت هم همین طور خط می شوی بدون هیچ تغییر زاویه ای، مانند این دستگاه های الکتروکاردیوگرافی حالت سکته و ایست قلبی به زندگیت دست می دهد.
گاهی می خندم و گاهی اشک می ریزم، گاهی دعوا و بحث و جدل و گاهی شوخی و مزاح و لبخند.
زندگی ما همین طور با همین بالا و پایین ها در گذر است تا زمانی که روح از بدن جدا شود و دیگر هیچ چیز ما را نجات نمی دهد به جز آنچه برآیند این نمودار سینوسی از اعمال و رفتار ما بوده و دیگر چه خوب باشی چه بد، چه مومن چه کافر، به ابدیت پیوسته ای و می فهمی خیلی از این بالا و پایین شدن ها که گیرشان افتاده بودی اینجا برایت تجسم پیدا می کند و می فهمی چه قدر دیر فهمیده ای دست هایی که به سویت برای اظهار عجز دراز شده بود، نه اظهار عجز که بلکه دستگیری از تو بود تا بالاتر بروی.
تازه می فهمی فریادهایی که با خشم بر سر این و آن می کشیدی نه بالا برنده، بلکه اینجا پایین آورنده مقام توست و چه چیزهایی که می پنداشتیم در دنیا بالا و در این عالم پَست واقع می شود و بلعکس!
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ المومنون/99
(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، میگوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید!
لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ المومنون/100
شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او میگویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان میگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند!
این روزها و این مدت نمی دانم از شنیدن خبر عروسی و ازدواج دوستان جدید و قدیم بخندم یا گریه کنم؟!
خنده برای آنان و گریه برای خودم و خدا گاهی چه قدر سخت از آدم امتحان می گیرد ... :(