.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهربانی» ثبت شده است

برعکس خیلی آدم ها که موقع نزدیک شدن به لحظات تحویل سال، شور و شوق و نشاط پیدا می کنن، چند سالی هست که من این طوری نیستم. چند تا دلیل هم داره که شاید اینجا فقط بتونم یکی یا دو تاش رو بنویسم.

اولین دلیلش این که یک سال دیگه از عمر ما می گذره و یک سال پیرتر می شیم. اگر خوب بهش فکر کنیم، اثرات پیری و سفید شدن موهامون رو توی آینه ببینیم، شاید واقعاً از اومدن بهار و اینکه یک سال 365 روزه ی دیگه بر ما گذشته، خوشحال نشیم.

دومین دلیلش موضوع تجرد بنده هست و اینکه این سال هم اومد و رفت، من همچنان اندر خم یک کوچه ام! دو سه سالی میشه که این دلیل به سایر دلایل اضافه شده و هر سال به خودم این امیدواری میدم که دیگه ان شاءالله امسال، پدر و مادر گرامی آستینی بالا می زنن و به بنده رخت دامادی می پوشونن.

ذات این فصل، چنین چیزی رو می طلبه. فصل رویش گیاهان و سبزه ها و غنچه زدن گل ها. خب بالخره ما هم آدم هستیم با مقداری عواطف و احساسات جوانی، که با دیدن زوج های جوان، گل از گلمون می شکفه و ما هم دلمون می خواد :)

حالا بماند که الان یک عده لشکر متاهل همیشه در صحنه حاضر هستن که میان فوراً شروع می کنن به تخطئه کرده و ایراد گرفتن، که ای بابا، شما چه می دونی متأهلی یعنی چی؟ ای بابا، خرج زندگی؛ ای بابا اگر به دست خودمون بود تا صد سال دیگه هم زن نمی گرفتیم و ازینجور سیاه نمایی های همیشگی. اما جالبه که هیچ وقت هیچ کدوم ازین متأهل های گرامی، حاضر نیستن حتی یک بار ازون لحظات شیرین و رؤیایی که با همسرشون داشتن رو بیان بکنن؛ البته اوناییش که قابل پخش هست! D:

دلایل سوم و شاید چهارم رو نمی تونم اینجا بیان کنم.

اما جداً یه دلتنگی نافرم و عجیبی توی بهار بهم دست میده که خیلی ازش خوشم نمیاد.

 

رسول گرامی اسلام؛ حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله):

اذا رأیتم الربیعَ فاکثِروا ذکرَ النشورِ و ما اشبه الربیعُ بالنشورِ.

هنگامی که بهار را دیدید، زیاد به فکر نشر (روز قیامت) باشید و چه بسیار شبیه است بهار به قیامت.


* یک ایده ی جالب؛ نظرات و پست های صوتی!

۷ نظر ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۰۷
سلمان

او:

یه کم بیشتر صبور باش، انقدر زود ناراحت نشو.

من:

نمیشه! من مدلم این طوریه. زود رنجم، مخصوصاً افرادی که بیشتر دوستشون دارم زودتر از دست کاراشون عصبانی میشم، چون توقع چنین کاری ازشون ندارم و روشون حساس ترم و به کوچک ترین تحرکاتشون حساسم. بی احترامی و بی توجهی که جای خود داره.

تو:

این جوری که نمیشه زندگی کرد؛ تو هم اینکه مردم زود مورد قضاوت قرار می دی هم زود ناراحت میشی. سعی کن یه مقدار از حوصله ای که در برابر دوستانت داری در برابر نزدیکان درجه یک هم داشته باشی.

من:

فکر می کنی ندارم؟ تو می دونی چه قدر شده سر نماز از خدا خواستم اخلاقم در برابرشون زیبا و پسندیده قرار بده. اما باور کن خیلی سخت، یعنی یه حرکاتی می کنن یه حرفی می زنن ... بگذریم :(

سلمان:

گاهی وقتا از سر صبح با انرژی بلند میشی از خواب، با نماز و دعا و مناجات و سلام و صلوات. اما ذره ذره از اول صبح به خاطر چیزای الکی و بیخودی و بی ارزش ناراحت میشی، خورد خورد یه چیزایی باعث میشه غضبناک بشی، چیزایی که اگر هر کدوم جداگانه و بدون استمرار داشتن بخوای تجزیه و تحلیل کنی می فهمی خیلی بی ارزش و بی خود بودن اما چون زود قضاوت بد کردی در مورد همشون، این طور تلمبار شدن روی هم و اسباب ناراحتیت فراهم کردن.

از یه جر و بحث ساده توی مدرسه با استاد و معلم گرفته تا یه شوخی با هم کلاسی و یا یه جواب سلام نشنیدن تا بگیر شب که خسته و کوفته میای خونه و توقع احترام و خسته نباشید داری اما می بینی ازین خبرا نیست و دیگران با رفتارهای خاص خودشون نه تنها حالت بهتر نمی کنن بلکه باعث ناراحتی بیشترت میشن.

باید مهارت های خوب زندگی کردن یاد بگیری؛ گذشت داشتن؛ زود ناراحت و عصبی نشدن؛ گشاده رویی حتی در مواقع بی حوصلگی؛ تحمل رفتارهای غلط نزدیکان و ده ها چیز دیگه تا بتونی با یه لبخند :) از کنار همه ی این مشکلات ریز و کم اهمیت بگذری.

۴ نظر ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۱۶
سلمان

گفتی:

آدم باید همیشه یه حد و مرزی برای محبت کردنش به دیگران بذاره و محبت و احساساتش خرج هر کسی نکن. چون هر کسی ممکن جنبه و ظرفیت محبت و دوست داشتن مارو نداشته باشه و یا حتی درکش نکن. حتی محبت بین زن و شوهر و یا فرزند و والدین. یه جاهایی ممکن مقدار ورودی محبت ما به خاطر گنجایش کم و ظرفیت پایین قلب طرف مقابل، سر ریز بکن و نه تنها باعث شادی و خوشحالی طرف نشه بلکه فکر کنه داریم به حریمش تجاوز می کنیم.

گفت:

بله خب؛ همه که عین هم نیستن و ما خودمون باید اهل مراعات باشیم، با همه نمیشه پسرخاله شد و سریع داد و ستد و بده بستون داشت؛ مخصوصاً افرادی که تجربه ی رابطه های غیرعادی باهاشون داشتیم. یعنی حداقل یک بار در این زمینه امتحانشون کردیم و فهمیدیم نباید از یه حد بیشتر باهاشون رفاقت داشت. چون هم به خودمون لطمه می زنیم هم به اونا.

گفتم:

قبول دارم؛ اما آدم با دلش چی کار بکن؟ من که سنگ نیستم! آدمایی هستن که دوستشون دارم و بهشون احساس تعلق خاطر دارم. (یه بنده خدایی یه بار می گفت نگو تعلق خاطر، بگو هوس خاطر!)

حقیقتش رو بخوام بگم آدمای احساساتی نه می تونن دروغ گوهای خوبی باشن نه تصمیم گیرنده های خوبی در مواقع حساس و احساسی. یعنی زود بازی رو لو میدن و همه چیز رو می کنن. مثل من :(

سلمان:

قطعاً در خلوت ها و تنهایی هایی که می دونیم نیاز به یک همدم داریم، اگر ابتدا به سراغ خدا بریم و با خودش که همیشه بوده و هست و خواهد بود خلوت کنیم بیشتر به نفع ماست تا اینکه بگردیم دنبال یک انسان از جنس خودمون و نیازمندتر از خود ما تا بهش ابراز احساسات کنیم.

خداست که درد بنده هاش رو بهتر می دونه و درمانش رو سر راهشون می ذاره. واقعاً در این دنیا هر کسی لایق و شایسته ی دوست داشتن نیست و ما نمی تونیم با یک دید معقول همه رو به یک چشم ببینیم و باید تفاوت در ظرفیت های مختلف وجودی افراد رو بپذیریم.

ما مأمور به دوست داشتن همه نبوده و نیستیم و باید این رو آویزه ی گوش خودمون بکنیم، اگر قرار یک زندگی سالم و بدون حاشیه داشته باشیم.

 

احساس عجیبی از طرف خود خود خدا

۹ نظر ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۱
سلمان

گفتم:

همیشه آدم باید بتون این ویژگی رو در خودش حفظ بکن و به این راه و روش قدیمی پای بند باشه، حتی اگه شده با کمترین وسایل و امکانات، هر چند که بهتر در این مورد بهترین چیزی که داری رو عرضه کنی. خیلی خوبه، دوست دارم. دوست دارم همیشه مهمون داشته باشیم حالا نه هر روز و هر شب که از توان آدم بیرون باشه اما در کل نگه داشتن مهمون یا کسی که اومده بهت سر بزن رو دوست دارم. اِطعام کردن رو دوست دارم چون شیوه ی اولیا و صُلحا بوده و خدا دوست داره این کار.

گفت:

برو عمو جان! توی این خرج و بَرج زندگی دیگه مگه میشه مهمون داری کرد؟!

گفتی:

اگر درست زندگی کنی و بتونی همیشه یه مقدار پس انداز داشته باشی یا زندگی رو به خودت سخت نگیری و بدون تکَلُف زندگی کنی، بدون چشم و هم چشمی، چرا که نشه. داشتن رابطه با آدم های متفاوت خیلی هم خوبه، حالا اصلاً شاید این افراد از لحاظ ظاهری و حتی اعتقادی با تو در تعارض باشن و فکرشون با فکرت متفاوت باشه، اما اگر بتونی بین قلوب مردم حتی اگه شده با همین سفره داری و مهمون نوازیت جایی باز کنی قطعاً تأثیر در رفتار دیگران هم داره.

سلمان:

قطع به یقین اِکرام و اِطعام و سفره داری و مهمان نوازی از سیره ی مقربین و بزرگان و اولیاست و حتی نمونه هایی داشتیم مثل حاتم طایی و یا بزرگان مشرکین که حتی از لحاظ اعتقادی در خلاف جهت اسلام بودن اما به خاطر همین ویژگی ها مورد توجه بزرگان قرار می گرفتن. کلاً بخل نداشتن در امر پذیرش مهمان و در خونه باز بودن به روی همه باعث برکت در زندگی و آرامش روحی و روانی و ثبات شخصیت میشه.

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۷
سلمان