.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دعا» ثبت شده است

بعد از اون جواب منفی، دو دل و مردد شدم و البته سرد و دل زده.

طبیعی هست که وقتی برای اولین بار اقدام بکنی و جواب منفی بشنوی، خیلی توی روحیه ات اثر می ذاره؛ حالا دختر که باشی بالخره قبلش چند تا خواستگار اومده و جواب منفی داده اما پسر فرق داره. والله پسرها هم دل دارن و دلشون میشکن وقتی جواب منفی می شنون؛ چرا بعضی ها فکر می کنن پسرها از سنگ هستن و عاطفه و احساس ندارن؟!

گذشت تا یک هفته به خاطر دو دل شدن و تردید زیاد در اقدام مجدد، استخاره گرفتم/

جوابش دو پهلو بود برام. از طرفی از پیروزی پیامبر سخن گفته شده بود از طرفی از فتنه اهل نفاق؛ بیخیال شدم.

یک هفته ای هست دارم دوباره دو دو تا چهارتا می کنم و با یکی دو نفر صحبت کردم. اکثراً خب میگن اگر دختر و پسر از لحاظ خلق و خو و عقاید و تعریف و نقشه راهشون از زندگی، اشتراکاتشون بالای 60 درصد باشه، نباید روی چیزای دیگه خیلی مانور داد و گیر کرد. چون برخی مسائل رسم و رسومات جاری در هر شهر و قوم و فامیل هست که نمیشه باهاش درافتاد.

یعنی مَخلص کلام؛ اگر طرفین یک دیدگاه مشترک و بر اساس عقلانیتی چیدن برای زندگی شون، پس بهتر هست بر همون اساس پا پیش بذارن.

دیدم خداییش اون بنده خدا در اخلاق و عقاید و تعریفش از زندگی، همونی بود که منم دنبالش بودم اما خب سر پافشاری من به روی 14 سکه و زود پس زدن خانواده مورد نظر؛ جواب منفی شد.

امروز صبح بعد از نماز صبح از خدا طلب بهترین هارو برای تمام بندگانش کردم و برای خودم هم ایضاً.

سه قل هو الله و سه صلوات بر پیامبر و آل پیامبر فرستادم و دعای استخاره؛ اللهم انی تفألتُ بکتابک و توکلت علیک فأرنی من کتابک ما هو مکتوم من سِرِک المکنون فی غیبک.

باز کردم قرآن رو و آیه ای از آیات فرمانروایی خداوند در قیامت و حکمرانی او و پاداش مومنین و نیکوکاران آمد.

تصمیمم مصمم تر شد؛ دوباره اقدام می کنم و البته کمی شرایط رو تغییر می دم؛ هر چند یه مخالفت هایی از طرف خانواده برای اقدام مجدد روی این مورد وجود داره که طبیعی هست ...

توکلت علی الله ...

۱۰ نظر ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۷
سلمان

یه سری متن ها، یه سری گفته ها و شنیده ها و یک سری اصوات هست که خیلی با روح آدم بازی می کن و آدم رو قلقلک می ده. در طول این عمری که از خدا گرفتم، تا الان دو تا دعا بوده که خیلی ازشون خوشم اومده و از خوندنشون لذت می برم.

یکی دعای قنوت نماز عید فطر، اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة ...

این دعا سراسر غفران و رحمت و مغفرت و سخاوت خدارو می رسونه و بهترین عیدی برای مردم روزه دار.

دعای دومی که خیلی از خوندنش و شنیدنش لذت می برم، دعای زیبای ماه رجب. یه حس خاص و عجیبی توی این دعا هست. اگر موقع روخوانی و هم نوایی این دعاها، کمی به معناشون دقت کنیم، بیشتر از مفهومشون لذت می بریم.

 

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ

ای کسی که برای هر خیر و نیکی به سوی او امید دارم و در هر ناگواری از خشمش ایمنی می جویم ...

متن و ترجمه دعای ماه رجب

۳ نظر ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۱
سلمان

کسی پیدا نمیشه که بگه من آدمی هستم که از اوضاع و احوالم خودم بی خبرم و فی الواقع همه ی ما بنی بشر یه جورایی از کارایی که داریم صبح تا شب انجام می دیدم با خبریم؛ از خوبی هامون از بدی هامون و راه در رو و پیچوندن هم نداریم.

 

بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (القیامة/14)
بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است،

 

گاهی اوقات خودمون برا خودمون چاله چوله هارو تبدیل به چاه می کنیم و فرصت هارو تبدیل به تهدید!

در اینجور مواقع میشه شاهد اوج حماقت انسان بود که از یک چیز پیش پا افتاده ی بیخود برای خودش گناه و عصیانی درست کنه که اون سرش ناپیدا. روزی هزار بار توی صفحه ی حوادث روزنامه ها به چشم هزاران نفر می خوره و می خونن که فلانی به خاطر 4000 تومن آدم کشته! وسط خیابون. (خودم خوندم یه بار) یا فلان شخص سر یک متلک پرانی به شخصی باعث نقص عضو طرف شده و هزاران مورد شبیه به این.

توی گناه و معصیت هم همین جوری دقیقاً برامون؛ یعنی از یه نگاه الکی و یا سخن بیهوده پشت سر این و اون و یا تعریف یک ماجرا و بیان جزئیاتش شروع میکنیم به هرزگی و تهمت و غیبت؛ از چیزی که واقعاً ارزشش رو نداشته بیخودی هیزم جهنم می سازیم برا خودمون.

طرف فکر کرده فامیلشون بهش نظر داره، فقط فکر کرده! و بعد شروع یک رابطه سر همون فکر بیهوده و بعدم که باید پناه برد به خدا ....

 

پروردگارا، صبر در برابر معاصی نصیبمان بگردان.

 

رفتم مدرسه سابق و تعدادی از معلمان گرامی رو در حین تدریس توی کلاس هاشون دیدم و باهاشون سلام علیک کردم و روبوسی و تبریک روز معلم و معلم انسان شریفی است که آموخته هایش را با جان و دل نثار می کند به فرزندان من و شما و جایگاهش بس رفیع و بلند مرتبه است.

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۷
سلمان

یک وقت هایی هست با شنیدن یک چیزهایی و به فکر فرو رفتنت در مورد آن موضوع یک حس عجیبی بهت دست می دهد.

یعنی ...

احساس دلتنگی شدید ...

برای چه کسی؟

نمی دانی

واقعاً حس می کنی قلبت درون سینه ات دارد کوچک و کوچک تر می شود _تنگ می شود_

 

و یک باره هی به این و آنی که میشناسی زنگ می زنی تا دو کلمه حرف بزنی و دلت وا شود اما ...

اما هیچ کس پاسخ نمی دهد و به فکر فرو می روی که چرا این همه آدم به یک باره هیچ کدامشان جواب نمی دهند؟!!

 

او تو را برای خودش می خواهد آن موقع؛

برای خودش دلت تنگ شده و این حماقت محض درون مغزم مرا به سمت دیگران روانه می کند.

 

الهی العفو از این که سراغ غیر تو را می گیرم ....

۳ نظر ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶
سلمان

هنوز نمی دانم باید "تو" را شما خطاب کنم یا "شما" را تو، اما می دانم هر که هر جور خطابت کند بی پاسخش نمی گذاری.

دیشب در هیئت شنیدم بالای منبر روضه خوان می گفت:

«مَلکی در عرش صدای خدا را می شنید که می فرمود «لبیک»؛ مَلک عرض کرد خداوندا جواب چه بنده ای را می دهی و خداوند فرمود:

بت پرستی که در حال عبادت بتش است و می گید "یا رب"! خواستم ندای بنده ی بت پرستم را بی جواب نگذاشته باشم ... »

با این تفاسیر مگر می شود تویی که هیچ ندایی و هیچ فعلی از فعل دیگر تو را به خود مشغول نمی دارد مرا از یاد برده باشی؟

چه گمان زشتی به تو می برم که تصور می کنم دیگر مرا نمی خواهی.

این شب ها می گن مقدرات عالم برای یک سال رقم می خوره، خودت آنچه بهترین است برایم مشخص کن که من نسبت به آنچه تو عطا خواهی کرد فقیر و بی چیزم ...

ببخش گاهی وقتا از کوره در میرم حرفای بد بد می زنم؛ فکرای ناجور می کنم؛ صبرم رو زیاد کن در برابر قضا و قدرت تا انقدر ناشکیبایی در حق اموراتت نکنم. می دونم اگر دوستم نداشتی ممکن بود من رو کجای این عالم قرار بدی؛ اون وقت نه حسینی می شناختم و نه علی و زهرایی؛ کم نعمتی نیست من رو آدم حساب می کنی که در دایره ی لطف اهل بیت جا میدی بهم.

خدایا به تمام داده و نداده ات شُکر

۳ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۶
سلمان