.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقدیر» ثبت شده است

بعد از اون جواب منفی، دو دل و مردد شدم و البته سرد و دل زده.

طبیعی هست که وقتی برای اولین بار اقدام بکنی و جواب منفی بشنوی، خیلی توی روحیه ات اثر می ذاره؛ حالا دختر که باشی بالخره قبلش چند تا خواستگار اومده و جواب منفی داده اما پسر فرق داره. والله پسرها هم دل دارن و دلشون میشکن وقتی جواب منفی می شنون؛ چرا بعضی ها فکر می کنن پسرها از سنگ هستن و عاطفه و احساس ندارن؟!

گذشت تا یک هفته به خاطر دو دل شدن و تردید زیاد در اقدام مجدد، استخاره گرفتم/

جوابش دو پهلو بود برام. از طرفی از پیروزی پیامبر سخن گفته شده بود از طرفی از فتنه اهل نفاق؛ بیخیال شدم.

یک هفته ای هست دارم دوباره دو دو تا چهارتا می کنم و با یکی دو نفر صحبت کردم. اکثراً خب میگن اگر دختر و پسر از لحاظ خلق و خو و عقاید و تعریف و نقشه راهشون از زندگی، اشتراکاتشون بالای 60 درصد باشه، نباید روی چیزای دیگه خیلی مانور داد و گیر کرد. چون برخی مسائل رسم و رسومات جاری در هر شهر و قوم و فامیل هست که نمیشه باهاش درافتاد.

یعنی مَخلص کلام؛ اگر طرفین یک دیدگاه مشترک و بر اساس عقلانیتی چیدن برای زندگی شون، پس بهتر هست بر همون اساس پا پیش بذارن.

دیدم خداییش اون بنده خدا در اخلاق و عقاید و تعریفش از زندگی، همونی بود که منم دنبالش بودم اما خب سر پافشاری من به روی 14 سکه و زود پس زدن خانواده مورد نظر؛ جواب منفی شد.

امروز صبح بعد از نماز صبح از خدا طلب بهترین هارو برای تمام بندگانش کردم و برای خودم هم ایضاً.

سه قل هو الله و سه صلوات بر پیامبر و آل پیامبر فرستادم و دعای استخاره؛ اللهم انی تفألتُ بکتابک و توکلت علیک فأرنی من کتابک ما هو مکتوم من سِرِک المکنون فی غیبک.

باز کردم قرآن رو و آیه ای از آیات فرمانروایی خداوند در قیامت و حکمرانی او و پاداش مومنین و نیکوکاران آمد.

تصمیمم مصمم تر شد؛ دوباره اقدام می کنم و البته کمی شرایط رو تغییر می دم؛ هر چند یه مخالفت هایی از طرف خانواده برای اقدام مجدد روی این مورد وجود داره که طبیعی هست ...

توکلت علی الله ...

۱۰ نظر ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۷
سلمان

تقریباً سال گذشته این موقع ها بود که نتایج اولیه آزمون کتبی اعلام شده بود و دقیقاً یک روز مانده به ماه رمضان (روز آخر شعبان) وقت مصاحبه داده بودن بهم. با تمام استرس و اضطرابی که به خاطر عدم آگاهی از سوالات مصاحبه داشتم، وارد مدرسه شدم و سراغ دفتر گرفتم ...

سوالات پرسیده شد و نتیجه مصاحبه مثبت شد.

تصمیم سختی که هنوز هم بعضی وقت ها فکر می کنم که اگر به قبل برگردم، بازم این راه رو انتخاب می کنم یا نه؟!

۷ نظر ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۴
سلمان

این تابو شکسته شد و روز عید مبعث، اولین مراسم خواستگاری رسمی برگزار شد؛ به اتفاق پدر و مادر و برادران. تفاهمات اخلاقی و اعتقادی زیادی بین بنده و طرف مقابل بود اما ...

نظرم برای مهریه 14 تا بود، بنا بر چند دلیل:

1- دختری با برکت تر است که مهرش کمتر باشد.

2- کی داده کی گرفته؟! (دروغ بزرگ)

3- مهریه، یعنی تعهد و قول و قرار؛ من آدم بد قول و غیر متعهدی نیستم.

4- مهریه یعنی هدیه ی قابل پرداخت، نه ضامن جریان پیدا کردن زندگی.

5- ...

با غالب موارد، حتی زندگی در شهر دیگر، موافقت شده بود، اما شخص دختر خانوم چون احتمال می دادن که خانواده با این تعداد مهریه موافقت نکنن، جواب منفی دادن ...

 

#سلام_بر_ابراهیم

#نه_به_دولت_4_درصدی

۵ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۰
سلمان

من:

از یک جاهایی به بعد انگار توی این دنیای دَرَن دشت خودت موندی و خودت. یک وقت ها آدم احساس می کنه که هیچ کسی رو نداره. هر چه به اطرافت بیشتر نگاه می کنی و بیشتر توی افکارت غرق میشی، بیشتر به تنهایی خودت پی می بری. ما آدم ها درونمون مملؤ از احساسات و عواطف و هیجاناته که بی شک در تصمیم گیری های روزمره کوتاه مدت و بلند مدتمون اثر گذار هستن و خوش به حال افرادی که قدرت غلبه بر این احساسات و عواطف رو دارن. و یکی از این احساسات، احساس تنهایی و عدم وجود اشخاص یاری رسان در زمان نیازمندیِ زندگی ماست.

او:

احساس تنهایی در زمانه ای که هر انسانی با یک تلفن همراه یا رایانه و به لطف شبکه جهانی اینترنت به هر کجا و هر کَسی که بخواد و اراده کنه وصل می شه، کمی مضحکِ اما نباید فراموش کرد که ما آدم ها نیاز به ارتباطات نزدیک با هم نوع خودمون داریم. نیاز به صحبت کردن چهره به چهره، لمس دست هایی هم دیگه و شنیدن صدای طرف مقابل بدون واسطه.

در هر برهه ای از زندگی تک تک ما آدم ها، این احساس نیاز به ارتباط، شکل تازه ای می گیره. یک بار احساس نیاز به پدر و مادر، یک بار نیاز به همکلاسی و دوست، یک بار هم احساس نیاز به داشتن همسر و فرزند.

تو:

عاقل اونی هست که به خوبی و در زمان درست، نیازهای خودش شناسایی بکن و بتون توی زندگیش اَهمُ و مهم انجام بده و حتی برای رفع نیازهاش اولویت بندی داشته باشه. ممکن با ورود انسان به عرصه های جدیدی از زندگی، نیازهاش و حتی اولویت بندی اون نیازها تغییر بکن. مثلاً کسی که سه چهار سال برای کنکور خونده و الان رتبه خوب نیاورده، شاید تا یک روز قبل از اعلام نتایج، اولویت اولش وارد شدن به دانشگاه و اولویت دومش کار و بعد سربازی و ازدواج بوده اما فردای اعلام نتایج؛ اولویت اولش یا میشه کار یا سربازی (با فرض اینکه دیگه نخواد کنکور شرکت بکن) یا شاید بشه ازدواج (اگر دختر باشه).

سلمان:

باید در اوج نیازمندی ها به خود خود خود خدا پناه برد و از خودش کمک خواست. ای بسا نیازهایی که کاذب و دست و پا گیر باشن و ما متوجه نباشیم و با پرداختن به اون ها برای مُرتفع کردنشون، از اهداف بزرگ زندگی عقب بمونیم و چه بسا نیازهایی که از طرف خود خدا توی زندگیت ایجاد شده باشن، تا به سمتش بری و با اظهار عجز و ناتوانی در رفع اون نیازها، از خودش کمک بخوای، که اگر این کار انجام ندی و برای رفع نیازهات، چشم طمعت به مردم باشه، مطمئن باش به غیرت خدا برمی خوره و تورو با همون هایی که بهشون امید بستی رها می کن ...

 

امام صادق (علیه السلام)

حُسنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أن لا تَرجُوَ إلّا اللَّهَ، و لا تَخافَ إلّا ذَنبَکَ.
خوش گمانى به خدا این است که جز به خدا امید نداشته باشى و جز از گناهت نترسى.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 72 ، ح 4

۳ نظر ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۸
سلمان

گفتم:

دقیقاً 5 سال قبل بود که با همین کیفی که دستم وارد این دانشگاه شدم برای پیگیری ثبت نامم، حالا باز همین کیف دستم اما برای تسویه حساب با دانشگاه و ورود به حوزه علمیه. جالب تر اینکه این کیفُ من توی مسابقات تفسیر قرآن دوران دبیرستان جایزه گرفتم که مقام آورده بودم.

همش نگاهم به این کیف بود، یک کیف با برکت ...

گفت:

...

گفتی:

...

سلمان:

إِنْ یمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَ اللَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ (آل عمران/140)
اگر (در میدان احد،) به شما جراحتی رسید (و ضربه‌ای وارد شد)، به آن جمعیت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها(ی پیروزی و شکست) را در میان مردم می‌گردانیم؛ (-و این خاصیت زندگی دنیاست-) تا خدا، افرادی را که ایمان آورده‌اند، بداند (و شناخته شوند)؛ و خداوند از میان شما، شاهدانی بگیرد. و خدا ظالمان را دوست نمی‌دارد.

۱۴ نظر ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۱۸
سلمان

من:

چه کسی از آینده خبر داره جز خدا و حتی با دقیق ترین پیش بینی ها و آمار و اطلاعات شفاف هم گاهی نمیشه به درستی از اون چیزی که قرار رخ بده با خبر شد. اینجاست که عقل و علم بشر محدود بودنش ظاهر و بارز میشه.

تو:

شاید بشه از روی یک شرایطی که داشتیم یه چیزایی رو فهمید، از قبل باید استفاده کرد، از اون موقع که بچه بودیم و از پدر و مادرمون و از زمان طفولیت و کودکی و از ابتدایی و راهنمایی و از شکل گیری شخصیت در نوجوانی و از دوستان و رفیقان در دبیرستان و از سلایق و علایق در جوانی و ... بیشتر نمی دونم چون خودم در همین مقطع از عمر به سر می برم.

او:

اگر وصل به منشأ هستی باشی و اعتماد و اطمینان به راهکار و قاعده و اصول زندگی و نسخه ای که خالق هستی برات پیچیده داشته باشی نه می ترسی و نه نگران میشی و نه مضطرب که آینده چه میشه و چه خواهد شد و از زندگیت نهایت لذت رو می بری، چه در ایام سختی و چه در ایام شادی و حسرت گذشته ها و غصه آینده های نیومده رو نمی خوری و همیشه با حال در حال زندگی می کنی :)

سلمان:

قطعاً جز خدا کسی نیست که عالم و دانا و بینا بر سرنوشت بندگانش باشه و قطع به یقین آنچه گذشتگان و نیاکان و الان ما و در آینده، آیندگان انجام دادند و می دهیم و خواهند داد بر سرنوشت ملت ها و اُمت ها و انسان ها تأثیر گذار.

یک سیر صعودی و نزولی داره قطعاً، اینکه در برهه ای از زمان پایین باشیم و در برهه ای بالا اما قطعاً و یقیناً باید یک سِیر مشخص و قانون مند و هدف دار باشه و مارپیچ و زیگزاگ رفتن در این مسیر جایی نداره.

خداست که یک بنده گمراه در گذشته را بینا و اکنون هدایت و در آینده عالِم و فرزانه خواهد کرد که صد البته هم به دعا هم به عمل کار برآید، به سخندانی و سخنرانی نیست. اوست که (به نظرم {اون} زشت هست کاربردش برای خدا) یک دانش آموز دبستانی را از زمین بلند کرده و به اَعلی عِلیین فقه و فقاهت می رسونه.

گذشته و حال و آینده چیست؟

۳ نظر ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۲
سلمان

من:

جداً و قطعاً و یقیناً در پاره ای از موارد و در مورد برخی افراد در اکثر مواقع انسان از دایره ی حوصله و تحمل بیرون میره و نمی تونه رفتار اطرافیان، حرف هاشون، نگاه هاشون و طرز فکرهاشون تحمل بکن. در این مواقع یک عده که ممکن از اطرافیان نزدیک آدم باشن، مثل برادر، خواهر یا پدر و مادر و همسر برن روی مُخ و با حرف ها و حرکات اشتباه و سوالات بی جا باعث دل زدگی و عصبانیت آدم بشن و انسان از کوره در بره.

تو:

خوبه که موقع صحبت کردن با دیگران شرایط روحی و روانی و موقعیتی که در اون قرار گرفتن رو در نظر بگیریم و بعد شاید لحن صحبت و تُن صدامون تغیر بکن. متنفرم از آدمایی که بدون در نظر گرفتن شرایط روحی - روانی افراد شروع به صحبت و سوال و جواب می کنن و حتی یک ذره فکر نمی کنن که شاید شخص مقابل و مخاطب در اون موقعیت و اون لحظه حوصله ی جواب پس دادن به سوالات ذهنی و کنجکاوی های شمارو نداره!

او:

شاید این انتقاد به خود ما هم وارد باشه و خود ما هم گاهی بدون در نظر گرفتن شرایط افراد شروع به صحبت و گِله و شکایت بکنیم و امان از وقتی که حتی تغییر لحن و وُلوم صدای افراد هم تغییری در ما ایجاد نکن و متوجه نشیم که مستقیماً شخص مقابل از ما درخواست پایان دادن به بحث رو داره و با زبون بی زبونی و با ایما و اشاره می خواد بگه: «لطفاً تمومش کن! من الان حوصله ندارم.»

سلمان:

تا حدود زیادی از به وجود آورنده ی این وضعیت حالا هر کس که هست از اطرافیان تا خود خدا شاکی و ناراحت میشم! علی الخصوص در مواقعی که صبح زود از خدا چیزی جز آرامش و آسایش برای خودم و دیگران درخواست نکردم و برخلاف روزهای دیگه اون روز تبدیل به یک جهنم هم برای خودم و هم برای اونایی میشه که براشون دعا کردم! هنوز خودم توی این قسمت قضیه گیر کردم. نمی دونم امتحان الهی هست یا چیزی غیر از این و قراره حالا که برای سعادت این افراد دعا کردم در مقابل رفتار زشت شون قرار بگیرم تا درجه ی ایمان و تقوا و صبرم مشخص بشه و عیار شخصیتم چه در حال طلب خیر سر سجاده و چه در حال رو به رو شدن با اشخاص در چنین موقعیتی محک بخوره.

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۷
سلمان

من:

یک سری چیزها انگار از قبل مشخص شده اما نه از زمانش اطلاع داری و نه از نحوه ی برگزاری و اجرا شدنش و حتی از این که از قبل نوشته شده هم کاملاً بی اطلاع هستی اما واقعاً نوشته شده و محتوم هست، مثل یک سری تصمیمات در زندگی هر انسان که ممکن به یک باره کلیه ی مناسبات و رفت و آمدهای یک فرد رو تغییر بده. از مهاجرت برای ادامه زندگی به یک شهر گرفته تا ازدواج و شغل و ادامه تحصیل در رشته ای که اصلاً تا حالا بهش فکر نکرده بودی.

تو:

خدا خواسته این طور بشه!

او:

می گن فلان عالم می گفت اینجایی که نشستید از قبل مشخص شده یک مشت خاکش که بَردارن بعدها چند تا درخت و گیاه و جانور و انسان ازش درست میشه و چی کار میکنن و قراره چی بشه. شما نمی تونید ازش فرار کنید.

سلمان:

البته همه ی این ها منکر اختیار و انتخاب خود انسان نمیشه و اگر به این صورت باشه که بیان می کنیم میشه جبر کامل و این در خلقت درست نیست، این که انسان سر دو راهی هایی قرار می گیره که باید تصمیمات سخت و دشواری بگیره و اون تصمیم می تونه کل مسیر زندگیش تغییر بده اینجاست که ارزش انسان مشخص میشه و هر چند که از قبل در لوح محفوظ همه چیز ثبت و ضبط شده باشه اما خب آدم می تونه با یک انتخاب و تصمیم غلط یا درست همه چیز زندگیش دگرگون بکن. مثلاً من بارها به این فکر کردم که اگر الان یه چاقو بزنم به شکم خودم و خودکشی کنم! آیا این در سرنوشت من از قبل نوشته شده بوده یا اینکه من خودم این سرنوشت رقم می زنم یا اینکه اصلاً شاید کشته نشم و دوباره فرصت حیات پیدا کنم و یا اصلاً نه تنها جرأت این کار پیدا نکنم بلکه چنین تصمیمی تا آخر عمرم نخواهم گرفت و همین تصمیم نگرفتن برای خودکشی هم در لوح محفوظِ سرنوشتِ دنیوی و اُخروی من مکتوب و محفوظ؟!

۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۸
سلمان

گفت:

بزرگترین ارزش انسان به آزاد بودن و اختیار دار بودنش و اگر این دو تا رو از آدم بگیرن دیگه هیچی نداره که بخواد اشرف مخلوقات باشه؛ حُریت و مختار بودن سبب کمال انسان هست در حالی که موجودات دیگه ازین دو یا بی بهره هستن یا در حد رفع حاجات غریزی ازش استفاده می کنن.

گفتم:

خب اگه عقل انسان ازش گرفته بشه دیگه فرقی با حیوان نداره و از عقل منظورم مغز نیست که گوسفند هم داره! بلکه اون قوه ی راهبری و مرکزی که آزادی و اختیار رو داخل چارچوب صَلاح و رستگاری برای انسان می پسنده و اگر اطرافمون رو ببینیم آدم های مجنونی هستن که هم آزادن و هم مختار اما به خاطر بی بهره بودن از نعمت عقل دچار اشتباهات و خطاهایی میشن که موجب سرافکندگی و خجالت خودشون و دیگران میشن.

گفتی:

گاهی وقتا همین اختیار و آزادی باعث به جهنم افتادن انسان میشه، هر چند که نمیشه نَفیش کرد و اگر این دو از انسان گرفته بشن و جهان انسان ها بر قاعده ی جَبر پیش بره دیگه بهشت و جهنم و پاداش و جَزا هیچ معنا و مفهومی نداره. و اون طرف قضیه هم هست که افراد می تونن با بهره گیری از عقل و آزادی و اختیار به راهی برن که باعث نجات خودشون و دیگران بشه.

سلمان:

همون طور که آدم به لطف خدا اختیار داره و البته ممکن مرتکب خطا و گناه بشه، همون خدا فرصت توبه و آزادی عمل برای بازگشت به سمت خودش رو به ما داده و اگر زودتر با اختیار خودمون گناه رو کنار بذاریم و در عین استفاده از آزادی بتونیم با عقل خودمون به سمت خدا حرکت کنیم قطعاً جزء نجات یافتگان هستیم ودر غیر این صورت میشیم خَسِرَ الدنیا و الاّخرة.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۷
سلمان

گفت:

امروز که مبعث بود وقتی از خواب پا شدم، وقتی چشام باز کردم و به قول خارجی ها awake کردم، با این که شبش یه خواب بد دیده بودم اما خیلی خوشحال بودم و همش با همون حالت خواب آلودگی فکر کردم که دلیل این خوشحالی و بهجت توی قلب من چی می تونه باشه اما به نتیجه ای نرسیدم جز اینکه امروز عید مبعث پیامبر مُکرم اسلام حضرت محمد مصطفی هست و چه چیزی بیش از این می تونه باعث شادی یه انسان بشه.

گفتی:

همه انسان ها می تونن یه بعثت داشته باشن در این دنیا، حالا برای بعضی ها این بعثت از زمان تولد شروع میشه و برای بعضی در 40 سالگی یا کمتر و بیشتر. یعنی همه ی ماهارو خدا برانگیخته برای انجام مأموریتی. یک عده متوجه میشن و میرن دنبال انجام اموراتی که از جانب خدا بهشون تفویض شده و یک عده هم هیچ وقت نمی فهمن و همون جوری بدون انجام مأموریت از دنیا میرن.

گفتم:

حرفت جالب بود برام. واقعاً اگر هر انسانی این طور به آفرینش و خلقت خودش نگاه بکن که برای اون هم یک مبعثی در نظر گرفته شده، شاید دیگه هیچ انسانی دست به خودکشی نزن؛ چون خودکشی یعنی پایان دادن اجباری به نعمتی که خدا بهت عرضه کرده. نعمت هستی و وجود و بندگی که خیلی ها در عالم لیاقت داشتنش رو نداشتن.

سلمان:

خوبه بگردیم از همین امروز و مأموریت متناسب با خودمون پیدا کنیم و به برکت همین عید مبعث حضرت رسول از خدا بخوایم و التماس کنیم و خواهش و مناجات و درخواست که خداوند دلیل بعثت مارو بهمون بفهمون وگرنه مثل خیلی از انسان های غافل ما هم خواهیم مُرد.

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۵
سلمان