.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

... بخوان و بگذر
.:: نوشته‌جات آقای مـیـم عـیـن ::.

فکر کردن و سپس نوشتن و بیان کردن، تفاوت انسان با خیلی هاست.
پس؛
خوب فکر کن
خوب بیان کن
خوب بنویس

آخرین نظرات

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

تقریباً چندین سال بود که دیگه این حالت تجربه نکرده بودم. یعنی حداقل از پایان دبیرستان به این سمت. اینکه دلیل این واقعه از لحاظ روحی و روانی چی می تونه باشه و توی فرهنگ ها و جوامع مختلف، مردم چه نظری نسبت به این موضوع دارن جای بحثم نیست اما برای خودم بیشتر به خاطر سنگینی دروس در طول هفته است.

چند سال بود (5 سال فک کنم) که دیگه برام آخر هفته، تعطیلات، پنج شنبه و غروب دلگیر روز جمعه و بدتر از همه، حس روز شنبه و استرس آغاز هفته، فرقی نداشت. اما از وقتی وارد حوزه شدم، توی این 8-7 ماه، باز اون حس عجیب و کمی ملال آور در من بیدار شده. این که خدا خدا بکنی زودتر برسی به پنج شنبه و جمعه و دو روز تعطیل خودت رو چه جوری بگذرونی، با انواع تفریحات و استراحت ها و خوابیدن ها یا رسیدگی به امورات عقب افتاده در طول هفته، تا شنبه بازم ساعت 7 صبح خودت رو برای رفتن به کلاس تا غروب چهارشنبه آماده بکنی.

شاید اگر کلاس های ما (پایه یک) انقدر فشرده و زیاد نبود، به دلیل طرح تحول نظام جدید حوزه، مجبور نبودیم روزی 5 الی 7 تا کلاس بریم! و انقدر آخر هفته ها پوستمون کنده نمی شد که کل پنج شنبه رو یا در خواب باشم یا در فکر خواب و استراحت و مسافرت یه روزه و بیرون رفتن با رفقایی که الان اونا هم یا رفتن سربازی یا زن گرفتن یا دارن ارشد می خونن و هر کدوم توی شهرهای مختلف ایران پراکنده شدن.

تعطیلات آخر هفته که همه توی حوزه (علی الخصوص پایه اولی ها) انتظارش می کشن یک طرف، استرس و فشار فکری برای شروع هفته در روز شنبه و آغاز یک هفته ی تحصیلی بدون فرصت استراحت در طول هفته هم یه طرف. سال اول واقعاً سخت می گذره، چون فرصت سر خاروندن خیلی خیلی کم و واقعاً کلاس ها از یه جایی به بعد خسته کننده می شن.

همه این ها صرفاً شرح حالی بود از این آخر هفته هایی که توی این چند ماه بر من و امثال من گذشت و تا الان خداروشکر حتی لحظه ای هم از راهی که اومدم و انتخابی که داشتم، نه پشیمون شدم و نه منصرف و با قوت به راهم ادامه خواهم داد ان شاءالله.

* اگر مثل قبل نمی رسم بیام، مطلب نمی ذارم و غیره، باور بفرمایید که به قول عراقی ها؛ وقت ماکو! یعنی وقتی نیست.

۲ نظر ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۸
سلمان

من:

از یک جاهایی به بعد انگار توی این دنیای دَرَن دشت خودت موندی و خودت. یک وقت ها آدم احساس می کنه که هیچ کسی رو نداره. هر چه به اطرافت بیشتر نگاه می کنی و بیشتر توی افکارت غرق میشی، بیشتر به تنهایی خودت پی می بری. ما آدم ها درونمون مملؤ از احساسات و عواطف و هیجاناته که بی شک در تصمیم گیری های روزمره کوتاه مدت و بلند مدتمون اثر گذار هستن و خوش به حال افرادی که قدرت غلبه بر این احساسات و عواطف رو دارن. و یکی از این احساسات، احساس تنهایی و عدم وجود اشخاص یاری رسان در زمان نیازمندیِ زندگی ماست.

او:

احساس تنهایی در زمانه ای که هر انسانی با یک تلفن همراه یا رایانه و به لطف شبکه جهانی اینترنت به هر کجا و هر کَسی که بخواد و اراده کنه وصل می شه، کمی مضحکِ اما نباید فراموش کرد که ما آدم ها نیاز به ارتباطات نزدیک با هم نوع خودمون داریم. نیاز به صحبت کردن چهره به چهره، لمس دست هایی هم دیگه و شنیدن صدای طرف مقابل بدون واسطه.

در هر برهه ای از زندگی تک تک ما آدم ها، این احساس نیاز به ارتباط، شکل تازه ای می گیره. یک بار احساس نیاز به پدر و مادر، یک بار نیاز به همکلاسی و دوست، یک بار هم احساس نیاز به داشتن همسر و فرزند.

تو:

عاقل اونی هست که به خوبی و در زمان درست، نیازهای خودش شناسایی بکن و بتون توی زندگیش اَهمُ و مهم انجام بده و حتی برای رفع نیازهاش اولویت بندی داشته باشه. ممکن با ورود انسان به عرصه های جدیدی از زندگی، نیازهاش و حتی اولویت بندی اون نیازها تغییر بکن. مثلاً کسی که سه چهار سال برای کنکور خونده و الان رتبه خوب نیاورده، شاید تا یک روز قبل از اعلام نتایج، اولویت اولش وارد شدن به دانشگاه و اولویت دومش کار و بعد سربازی و ازدواج بوده اما فردای اعلام نتایج؛ اولویت اولش یا میشه کار یا سربازی (با فرض اینکه دیگه نخواد کنکور شرکت بکن) یا شاید بشه ازدواج (اگر دختر باشه).

سلمان:

باید در اوج نیازمندی ها به خود خود خود خدا پناه برد و از خودش کمک خواست. ای بسا نیازهایی که کاذب و دست و پا گیر باشن و ما متوجه نباشیم و با پرداختن به اون ها برای مُرتفع کردنشون، از اهداف بزرگ زندگی عقب بمونیم و چه بسا نیازهایی که از طرف خود خدا توی زندگیت ایجاد شده باشن، تا به سمتش بری و با اظهار عجز و ناتوانی در رفع اون نیازها، از خودش کمک بخوای، که اگر این کار انجام ندی و برای رفع نیازهات، چشم طمعت به مردم باشه، مطمئن باش به غیرت خدا برمی خوره و تورو با همون هایی که بهشون امید بستی رها می کن ...

 

امام صادق (علیه السلام)

حُسنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أن لا تَرجُوَ إلّا اللَّهَ، و لا تَخافَ إلّا ذَنبَکَ.
خوش گمانى به خدا این است که جز به خدا امید نداشته باشى و جز از گناهت نترسى.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 72 ، ح 4

۳ نظر ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۸
سلمان